یک شب خواب عجیبی دیدم.....
خواب دیدم دارم در کنار ساحل همراه با خدا قدم میزنم.......
روی اسمان صحنه هایی از زندگیم صف کشیده بودند.... بسیار زیبا.......
در همه ان صحنه ها دو ردیف رد پا روی شن ها دیده می شد که یکی از انها به من تعلق داشت و دیگری متعلق به خدا بود. هنگامی که اخرین صحنه جلوی چشمانم امد،دیدم که ...
بیشتر از یک جفت رد پا دیده نمیشود....
متوجه شدم که اتفاقا در این صحنه،سخت ترین دوره زندگیم را از سر گذرانده ام.این موضوع، مرا ناراحت کرد و به خدا گفتم:
خدایا تو به من گفتی که در تمام طول این راه را با من خواهی بود،ولی حالا متوجه شدم که در سخت ترین دوره زندگیم فقط یک جفت رد پا دیده می شود. سر در نمی اورم که چطور در لحظه ای که به تو احتیاج داشتم تنهایم گذاشتی.
خداوند جواب داد: من تو را دوست دارم و هرگز ترکت نخواهم کرد.دوره امتحان و رنج،یعنی همان دوره ای که فقط یک جفت رد پا را میبینی زمانی است که من تو را در آغوش گرفته بودم.
نظرات شما عزیزان:

.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)